هبوط

احساسات لزوما معنای دقیقی در لحظه ندارند ... هرچه عمیق ولی قسمتی از انها گنگند
من هم گنگ هستم مفهومم مثل گنگیه زندگیست
بشنویم
Tlgrm.me/earsneed

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب



  • Cma ....

[the fish have managed to roll into the ocean in their [plastic bags

!Bloat: Ha, ha, ha, ha

!Gill: We did it

[pause]

?Bloat: Now what


Shame on me vali FINDING NEMO2003:)

  • Cma ....

چه میخواهیم

راستش چندیست به این فکر افتاده ام که واقعا ما ادم ها از زندگی هامان چه میخواهیم

چه میشود که گاهی فقیر و غنی یک رویا را در سر میپرورانند

چندان هم موفق به کشف پاسخ نشده ام و فکر هم میکنم هیچ گاه نخواهم شد

شاید اگر زمانی که جنین بودم داستان زندگی اینده ام تاکنون را میشنیدم ،گره خوردن بند ناف به دور گردنم را ترجیح میدادم

گرچه زندگی خالی نیست مهربانی هست امید هست لبخند هست

لاکن هیچ گاه نمیتوانیم تشخیص دهیم که لبخندمان پاداش گریه دیروز بوده و یا گریه مان خون بهای لبخند دیروز

باید سپاسگزار باشیم از هر انچه که داریم

و طلب کنیم هرانچه که نداریم

و این طلب کردن به اندازه ی تمام ان نعمت ها مصیبت است

پس از گذراندن زندگی دشوار و پر استرس دانسته ام که بهای هر لحظه زندگی چند است 

و حالا نگاه من نسبت به همه چیز متفاوت است

تفاوتی که اگر در زندگی فرد دیگری ایجاد میشد شاید میتوانست نتایج شگفت انگیزی بدهد

ولی حالا در زندگی من رخ داده و من در کوچک ترین و مضحک ترین جزییات زندگی توجه میکنم

ولی حدس بزنید که چه

بله من هم همانند چند میلیون نفر دانش اموز دیگر مانند کسی که در رفاه کامل بزرگ شده رشته ای عام را انتخاب کرده ام و در تلاش برای شکست دادن بقیه هستم

درست مثل بقیه

پس نشان میدهد که ان همه تغییرات شاید لازم هم نبوده است

و واقعا ایا لازم است که من رفاه و لذت را رها کنم و بنشینم پژمرده شدن گل رز ام را تماشا کنم و غرق تفکر شوم؟

جواب این یکی راهم نمیدانم

یک فرضیه دارم

شاید در فلان تاریخ و فلان روز قرار بوده است که فلان اتفاق برای یک نفر از ساکنان زمین بیفتد

و نوبت نوبت من شده بود که اتفاق برایم بیفتد

پس با این حساب چندان منطقی پشت این داستان ها نیست و رندم مانند یکنفر پلی لیست مصیبت هارا شافل ال کرده است و این اهنگ را رندومی برای یک نفر کاملا تصادفی مینوازد

و شاید هم قرار است این اتفاقات به نتایج خوبی ختم شوند که بازم هم سخن من این است که کسی که در زندگی سختی زیادی هم نکشیده ممکن است به ان برسد

پس واقعا چه فرقی برای چه کسی میکند که من ادبیات دوست داشته باشم یا نداشته باشم 

من دید متفاوتی دارم

بهای زندگی را میدانم

اما وقتی امتحان عربی دارم ارزوی مرگ میکنم

ارزویی که هرگزنکرده بودم را در هنگام یک امتحان جفنگ میکنم

در نوجوانی خر میشوم و علاقمند میشوم

به جوان بور و خوش قیافه و متین و فلان و بیسار

و مثل همه دل شکسته میشوم

مثل همه تراژدی پشت سر میگذارم

(همه تراژدی پشت سر میگذاریم اما متفاوت)

خطا میکنم 

توجیح میکنم

من هنوزدر هنگام عادت ماهانه ام مانند بقیه ی دختر ها بی اعصاب میشوم

و من به طور خالصی عادی هستم

و اگر قرار بود که کسی بشوم زمانش حالاست که خبری نیست

من همچنان وقتی از طرف دوستانم کنار گذاشته میشوم به خاطر یک فرد جفنگ دلشکسته میشوم

حتی وقتی میدانم که هرکسی به اندازه ی لیاقتش دارد

و یکنفر دیگر زندگی با استرس کمتری تجربه میکند و نتایجش حتی دلپذیر تر از من است که مثلا دید بهتری به زندگی دارم

من همانند دیگران از عشق و خیانت و دروغ و .. رنج میکشم

حتی وقتی غم ها و فاجعه های بزرگ تری را تجربه کرده ام

و خبر بد اینجاست که روانشناس ها میگویند شما خیلی مقاوم و خود ساخته هستید و خیلی نورمال

اما واقعا این نورمال نیست

چگونه در کلیات شبیه هستیم و در جزییات متفاوت

و چرا اتفاقاتی که برایمان مهم هستند عامل جزییاتند؟

واقعا چه هستیم وکه هستیم و چه میخواهیم

ایا واقعا این تغییرات لازم است؟

ایا هدف صرفا تلقینی موقت است که به خود روا میداریم تا چند سالی خوشحال باشیم که هدف داریم؟

من که نمیفهمم اگر قرار است دوست من به علت جهش ژنتیکی یک نابغه شود پس یک نفر بگوید که دقیقا خودمان چه غلطی میکنیم در زندگی هامان اگر تمام این ها امار و احتمال و ژنتیک است


  • Cma ....

از دره های ذهن من با درد سینوسی 

درون خوابگاه خاطرات سرد دیروزی

نوشتم

دیدگان را خون برانگیخت 

این زبان را دیو تنهایی بترساند 

مهر خاموشی زد عقل بر صدای و 

قصه ام ماند در سینوس و چرک کرد 

رخنه کرد دیروز در امروز و چرک کرد

داد زد خاموش در صور

جیغ شد در پرده ی گوش

 درد شد در چاله های سرد سینوس

سکوت شد در بین نت ها 

موج شد در روح دریای وجودم و 

تمام خشم دریا را برانگیخت

هرچه جَستم هرچه رفتم هرچه بی نفس دویدم

چند سال و چند ماهو چند روزی که دویدم

راه رویا را ندیدم 

راه ابریشم ندیدم

راه پریون و گل و افسون و جادو را ندیدم

هرچه دیدم 

جیوه بود و جیوه بود و جیوه دیدم

هند را زرگونه دیدم

ابر اما جیوه میبارید بر اندام زر ها

مهر را فرزانه دیدم

ماه اما جیوه می پاشید بر دامان صبح ها

دوست را همشانه دیدم

جیوه اما خورد همه شانه ها را

عشق را افسانه دیدم

جیوه اما چشم دیدن هم ندارد

جیوگی هایی که دیدم

از دلم بیرون نرفته

ذره ذره راه می یابد به قلبم

راه می یابد به قلبم

آب قلبم جیوه ای شد

جوهری شد جوهری از رنگ تیره

جیوه سخت است 

جیوه، ماده ی اما و مرگ است

جیوه بود هرچه که دیدم

دیدگان را خون برانگیخت

  • Cma ....

من چُنان حادثه ی بی ثمرم

من چنان فاجعه ی بی هدفم

من چنان صاعقه ی کم اثرم

من چنان لایحه ی بی طرف ام

تو همان مشکل من لاینحل

من همه دلایل بی مَحکم

من همان روایتی بی مقصد

جمله خفته در تنی بی رهبر

من چو آن یوسف گم گشته شدم

که سرا پا همه گیج وفا و شهوتم

در تمام جمله ها

لب من سنگین بود 

عطشت را کم داشت

در شب سرد مُتونم حیران پشت کاما مانده ام 

من همان زاغک تنهای خیابان هستم درشب تاریکی

که همه سردی آن زاده ی نگاه ناملموس

کلاغان دگر است

نغمه ی من امشب صرف فعل اعتراض است 

بال و پر شکسته در بند فراق

تکه تکه جیوه ها ی پشت زنگاری آیینه ی قلبم

همه تاریک و سیاه

یک چراغ خاموش، در چراغانیِ یک شهر، ریا

من همانی هستم

که خودم گم کردم

من همانی هستم که درون اینه هزاران نقش ام

به خودم میگوییم که همه صورتک است 

که همه نقشه ی یک عمر فریب و دم تان سه چارک است

در هجوم شُبهه های مردم

به خودم شک کردم

ذره ذره تن قاصدک همه بر باد است

لانه ی غم امشب در دلم آباد است 

زاغک تنهایم که به نیرنگ پنیر گونه ی ماه

نرسیده به ان خانه ی دور

راه را گم کردم

که چرا ؟ که چه کس قرص ماه مرا دزدیدست

که چه کس به ریش من خندیدست

ماه را که شکاند؟

که همه بی فانوس غرق در خارج رادار های همه جا, می رانیم

قایقی بی مقصد

درد من بی مرهم

اسمان هر شب خالی از هر مَهتب

که مرا بگرفتست این تن ظلمت شب از برای همسری

که منم غم دارم

کمکی کم دارم 

رخ زیبای تورا مهتب من

افتاب را لب پنجره در تابستان 

خیسیِ  باران را در بهاران

تا بهاری دلنشین را با بنان

گرمیه روحت را در خزان

وه که ای گرمیه تب میشود برداری دست از اندامم؟

وه که ای دایره ی چرخانم میشود بایستی لحظه ای که من در ان خندانم؟

وه که ای نوای نی نخراش چنین بیگانه خاطر نازکی که از بر دارم

در تب لرزانم ،سردیه دستانت گناه میشود شاید

در حوالی تن بی جانم ، طلبت گناه میشود شاید

گناه میشود شاید که اگر برگردیم

که اگر باز کنیم حنجره ها

که اگر رها کنیم وسوسه ها 

که اگر کوک شود ساز دلم با تب تنده لبان پرتقال خونی ات

که اگر رها شود اندامم در همه هوس کشنده ی درمانت

که اگر کنده شود احرامم در حنجله ی چشمانت 

که مرا ببوس با گناه و این گناه ما شیرین است

  • Cma ....
من پر از اغمائم 
وندران لحظه ی پرشور حقیقت ها مثل چرک لای زخم زبان کشیدند بیرون 
سوختند و جاری شدند 
چه جفا کارید شما!
که جوهرخودکار وفادار ترم چه دشوار بود برایش نوشتن اعتراف کز زبان من که بود مست خواب و احتیاط
من در ان شب دیدم 
که چراغ زرد یک آژیرم نه چنان وضعیتی سهمگین نه چنان آرامشی خواب اور
که مرا پس دادند 
تن شب دید که ماتم دارم 
به خانه اش خواند مرا
با فانوس به در خانه شدم
تق تق تق
در می زدم
دل شب بیمار است 
نور فانوس منم کرم دارد می خراشاند غم دریاها را
شب مرا پس دادم ..دل صبح رحم امد
خواند مرا به فرزندخواندگیِ خورشید جان
با دلی غم دیده به سراغش رفتم
خورشید مرا پس می زد
دل من چرکین بود...رخ صبح نورانی..
نشود شایسته باز با کبک کند همخوانی..
صبح مرا پس میداد به غروب
به غروب که رفتم 
دست دریا دست دل را بگرفت
موسمی خواند از دلتنگی
نغمه ای خواند از یکرنگی
رنگ را برداشت و پاشید به من
ابتدا سرخم کرد
قرمزی با مزه
مثل آژیر مرا می دیدند می شدند گوش که ساعت تنگ است
نم نمک آبی زد آبیِ ناراحت .. آبی دل مرده
من از او پرسیدم
قول ما این بود که مغرب باشم ... دل من نیست برای مردن
برای تاریکی برای شب بودن
خنده ای کرد به من گفت اگر شب نزدیک است به تو صبح هست نزدیک تر ..
چشمهایت را ببند
قدمی زن کنار ساحل تا به صبح کم مانده
جذر به تو میگوید که اگر خیس مدی...من همین جا هستم
کَمَکی بالاتر ..
چشمهایت را ببند..می آیم
  • Cma ....


  • Cma ....

توی اون روز سیاه

هاج و واج بی سرپناه

یه روزی یه چن روزی یه شص روزی

کوه پشتم خراب شد

روزگارم سیا شد

من بودم و من بودم

اخ چقد جفنگ بودم

دل من اروم نداشت

صاحابو سلار نداشت

عقل من که کم نبود

احساسم کمرنگ نبود

پس چی شد که اون روزا

دست بردم به خطا 

چیشدش شیکوندم اون پیمونارو

چیشدش نموندم اون موندنارو

چیشدش نمک خورون نمکدونارو شیکسم

چیشدش جیک جیک کنون قصه ی مستونو بستم

روز و شب همصدا شد

همشون پر صدا شد

صدا های ناقلا 

میرم و تپل میشم اونوقت میام تو منو بخور

چی شدش چیطور شدش ننه ک میگفت 

هرچی خوردی از اب قلبد میخوری

هر چی کردی عذاب دردت میکنی

پس چرا تپل شدم پس چرا صدای ناله میومد از تو دلم

چی بودن چیا بودن خوراک قلبمم چی چی بود

نکنه که دیو باشم سیاه و کثیف باشم

نکنه که من باشم اون تیکه ی سیاه ماه

نکنه من بودم اون دیو بزرگ دلبرک

نکنه که من بودم

من که اخه زشت نبودم

ناخونام دراز نبود

دندونام سیاه نبود 

صدا هام خرناس نبود ناله نداشت

چی بودم چطور بودم

هان اره فهمیدم 

نکنه پری باشم 

سفید و نجیب باشم 

نکنه این صداها توهمه 

نکنه خوراک قلبم میزونه

پس چرا معطلن

چن نفر پشت درک 

میزنن تق و تق و تق 

هوار هوار

اهای خبر دار مستی یابیدار تو شب سیاه تو شب تاریک از چپ و از راست از دور و نزدیک یه نفر داره جار میزنه جار اهای غمی ک مثل یه بختک تو سینه ی من شده ای اوار از گلوی من از گلوی من از گلوی من دستاتو بردار 

نکنه ک من باشم بختک قصه ی طرف 

نکنه سوال باشم تو خوابای یه شاپرک 

نکنه که من اصن دل ندارم

من چیم من چی چی ام 

شایدم که ادمم

ی دمی به چپ میرم ی دمی راس راسی ادم میشمو به راست میرم

یکمی میجنگمو یکمی میلنگم و میخندمو میگِریونم

قلب من از چی چی بود

سنگ خالی خالی بود

یا تویه سنگای اون اب جاری بود

نیلوفر جوونه داشت یا همش پژمرده بود؟

کبوتر تو قلب من لونه ای داشت ؟ یا همش خاکسر بود

پس چرا تو اون تها صدای ناله میومد

صدای نعل و نفرینه

صدایه تنفره میاد از قلب اون یکی

اون یکی اون جلوییه بقلیت 

همونی که اشنا بود ی زمونی با زبونم

همونی که میدونست رمز قفل زندونم

همونی که تو هر مصیبتی دلمو تنها میزاشت

بی وفایی روبا دل شیدا میزاشت

همونی که واسه اون ، دلکم دل دلکم کوچیک شدش راهی بیابونو کویر شدش از پاییز بدش اومد رو تنش کهیر اومد

من اونو که ول کردم پس دیگه حرفش چی چی بود

مگه اون ادم نبود

تو سینش یه قلب نبود 

نمیگف بیاد و بره بیاد و نره بیاد و بره 

راه پاش خراب میشه

پله های قلب من رسوب میشن 

میرن و داغون میشن روون میشن تو رود نیل؟

نمیگف من که اخه پریه قصه نبودم ادم بودم

ول میکردم یه روزی بی وفای شیدامو؟

تو همون تنها ترین کوچیک ترین و بدترین

من همون ادم تره جایز الخطا تره 

همینه ! حکمت حرفت چی چیه

که همش ناله داری

که همش مینالیو نفرین میکنی

خب منم دلم میخواد گند بزنم

دم دمک سازای ناکوک بزنم

خب منم دلم میخواد به چپ برم

اشتباه من اینه ک ادمم

تو منو پرستیدی حالا ک من گذاشتمت تو دپرسی

میگی قلبت سیاهه؟

میگی حرفات کوتاهه؟

میگی تو دیو سیاه قصمی؟

خب باشه اصن منم دیو سیاه

خب باشه اصن منم گرگ بلای ناقلا

تو تویی ستاره ی شب های تر

تو تویی پرواز زیبای پرای شاپرک

همش اصن جادو های تو قصه ها ماله تو

ولی ببین کوچول موچول

تو تویی یه شاپرک

من منم ی ادمک

تو نمیتونی که بی وفا باشی و بعد بخوای داشته باشی هزار هزار تا ادمک

ادما همینجورن 

بکشی میکشنت

بکنی میکننت

بخوری میخورنت 

حالا ک من شدم دیو سیاه قصه ها

نری تو قلب ی ادم دیگه بعد بری ولت کنه

بگی قلبش سیاهه بگی فکرش کوتاهه

ن دیگه ن شاپرک منم اون غول کلک بقیه مثل تو ان 

برو ببینم کجارو ترجیح میدی بعد نم نمک

نم نمک باد خزون منو تو و این زمون

همینه داستان ما

ی دمی سیاه میشیم

دمی سفید تریم

ی دمی رسوا میشیم یه دمی قشنگ تر از شاپرکیم

کی میگه ک من باید پری باشم

یا شاید یه دیو باشم؟

من باید ادم باشم

با همه بدخلقیا و خوبیا

من باید شکستنو بلد باشم

من باید خوب کردنو بلد باشم

همینه , اخر قصه همینه

من منم ی ادمک

تو تویی یه شاپرک 

شاپرک خونه ی تو تو قصه هاس 

اینجا اما همه چیز رنگ ریاس تو برو و بر نگرد

  • Cma ....


یک تکه از حلقه ی چرخان یک بازی در کازینو بودم یک بازی سخت یک بازی پر ریسک یک بازی حریف طلب 

پولهای زیادی از ان خود کردم با هر بار چرخش هر بار که چشمانم را میبندم میبینم که میچرخانندم و امیدوارند با چشم های پر شوق و بعد زیاد دیده ام شوق چشمانی که میپرد میپرد به فنا میرود الکل ریخته میشود دوباره میچرخانند مرا میچرخانند مرا مست میکنند مرا و مست میشوند هر دم .. میپرستند مرا و میستایم از پایین صورت های رنگ پریده ی مشتاق دور بعد را 

تمام که میشود ظرفیت، الکل دندانش را ول میکند از خرخره شان دستشان را بر میدارند از اندام من و مرا دیگر لمس نمیکنند تا فردا 

آه که دلم تنگ میشود برای لمس کردنشان

سخت است و با قدرت بوی الکل و ماندن میدهد هر دمی که میکشم

یک روز هم یکی امد مطمن لمس میکرد و لطیف جدید بود رشوه میداد تازه بود مجذوب بودم جذاب بود .. بعد از هر سماع به دورش چهره اش زیبا بود مطمن بود برنده بود بیکار بود عادت کردم 

جذاب بودم اول،  جذاب بودند بعدا بقیه

تکه ای از تکه ی زنجیر شدن

عمو زنجیر باف زنجیرتو بنازم چرخوندنو نیمدنو پیچوندنتو بنازم

عمو زنجیر باف ادا هاتو بنازم صدای گرگ صدای موسیقی و رامشگریتو بنازم

عمو زنجیر باف زنجیر منو بافتی؟

پشت کوه انداختی؟

پشت گوش انداختی؟

شکوندی؟

شکستی؟

در پلارو تو بستی؟

میخواستی حیرونم کنی؟ که چی بشه ؟ نه ولله

مست و پریشونم کنی؟ که چی بشه ؟ نه بالله

تیز مران به عظتت خمارم به غیر تو حوصله ی هیچ کسیو ندارم

عمو زنجیر باف چشای منو شکافتی ؟

مروارید و عصب هارو تو کافتی؟

عمو زنجیر باف قلب منو ربودی؟

آئورتمو دهلیزمو پکوندی؟

دو شش هامو کبودی؟

عمو زنجیر باف یکو یکو یک

دو و دو و دو مسابقه ی نمردن

مسابقه ی شمردن

مسابقه ی زمونه 

مسابقه ی نمونه 

طرف اومده چی چی اورده؟ غصه و غم با صدای چی؟

چیلیک و تیلیک چیلیکو تیلیک

ببرو بیار 

بخور و نمیر

بکش و نسوز

ترک عادت موجب مرض است ..نه مرض برای تو در نبود سیگار .. مرض برای سیگار در نبود تو و بود تو پیش علف ..سوختم و میسوزم و خواهم سوخت مسئله این است حماقت یا دوباره احمق بودن


  • Cma ....

به راستی ای کاش یک هیدر خوشحال بودم

محصور در دافنی ها که قرار است شکار بعدی ام باشند

جایه نوجوانی پژمرده محصور در کتاب ها ی تست که قرار است شکار بعدیشان باشم

راستش ای کاش یک هیدر خوشحال بودم بیگانه با عشق و خیانت ، سعادت و شقاوت ، دوزخ و برزخ ، گزینه ی دو و قلم چی

انگاه پسر عمویم پزشک نبود که بخواهند الگویم قرارش دهند

انگاه حداقل کاری را میکردم که دوست داشتم

نمیگذاشتم به شکارم کسی نزدیک شود

نمیگذاشتم ماهی های مرکب به من بگویند چه بخور و چه نخور کجا شنا بکن و کجا شنا مکن میرقصیدم در تلاطم اب 

نه مثل حالا 

چه شد نوای شور چه شد نوا چه شد صدا چه شد قر های ریز کودکان در زیر رِنگ های من 

چه شد تحیر رفیق از شوق متن های من

چه شد خنده چه شد گریه برای فوت گل رز

کجا میروند حالا که باید باشند 

به کجا چنین شتابان؟ میبری حوصله یمان

میکنی نژند این گلزار من را

قرار است بعد از اینها بعد از این همه تفکر بعد از این همه تحمل به کجا بری به یغما پتیاره ی وجودم؟

چه شود که من بِزی ام اندرون خوابگاهی 

تنگ و تاریک.. غم و اندوه حمله کرده بر سرورم

می زند راک ، راک سنگین در و دیوار اتاقم

یک دمی سل یک دمی فا همه فالش و سکته اور

همه تلخ و همه اصلی ..نشنوی بکار و ریزی

نزند کس جز مریضی سر به پولهایه کیفت

من که ندانم که تویی تو که نخواهی که منم

من گله مند ز بهر تو تو گله مند ز هجر من

این بود زندگانی ام این بود زندگانی در جمله همه سرشت من

  • Cma ....