هبوط

احساسات لزوما معنای دقیقی در لحظه ندارند ... هرچه عمیق ولی قسمتی از انها گنگند
من هم گنگ هستم مفهومم مثل گنگیه زندگیست
بشنویم
Tlgrm.me/earsneed

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

شهر


آه شهر چه دل انگیز!!


دویدن های صبحگاه درون مترو


دست فروشان همیشگی و یک نفر که آنطرف تر خوابیده


شهر


سیم برق های فشار قوی


کوچه و پس کوچه ،خیابان اصلی ،ماشین، ماشین، دود، دود ماشین ماشین هیاهو


ماتیلدا همه میگفتند خوشم می آید  اما بگذار بگویم حقایق را اینجا موش هایش بوی تعفن میدهند


انسان هایش بوی موش..


صبح ها همه می دوند همه مثل دیوانه ها میدوند


باید میدیدی قیافه ام را که چطور خشک شده بودم مثل عروسک چینی و نمیدانستم در حوالی کسی بمب گذاشته یا چیز دیگریست فقط میدانم بعد از چند دقیقه حیرانی فقط دویدم


ماتیلدا هنوز هم میدوم


پدر میگفت قرار است تو هم بیایی


ماتیلدا وقتی می آیی از پنجره به بیرون خیره بشو ببین زیبایی هارا .. ببین که زنان چه به خود رسیده اند


که همه در پله برقی طرف راست می ایستند


ببین چگونه هیچ کس لهجه ندارد و تمدن چه بالاست


اما ماتیلدا یادت نرود لهجه نداشته باشی مبادا به باد سخره ات گیرند


یا لباس ها و طرز لباس پوشیدنت هم خیلی مهم است سانتیمانتال باش این را پدر خودش به من گفت


و بعد ماتیلدا دوست هم پیدا نکن.. عاشق هم نشو


اینجا همه فرق دارند


ما خونمان نمیخورد به آدم های اینطرف کوه


اینجا دوست بودن بدین معنی نیست که حمایتت هم بکنند


فوقش کمی میگویند و میخندد و وقتی فکر میکنی دیگر دوست پیدا کرده ای میفهمی تنهایی


بازی روح میدهند


دلم برایتان تنگ شده


برای دوستانی که تک تکشان را طرد کردم چون دیگر راهم با انها فرق کرده بود


میدانی من همان بی فرهنگی هارا دلم می طلبد


خنده هایی که میدانم پس از مدتی قرار نیست برایش باج دهم


ماتیلدا اصلا نمیشود نیایی؟ شهر تنهاست تو راهم تنها میکند


  • Cma ....

و حالا ما مانده ایم اینجا و چند کبوتر در آسمان کبود
عشق دست کوچکمان را گرفت ما را دورگرداند
تمام کوچه پس کوچه هارا با ما قدم زد و یک بغل در آغوشمان گرفت
گونه مان را بوسید لبمان را نوازش کرد.. چشمانمان را از لای اشفتگی موهایمان دریابید
حیرت کردیم مثل کودکی هفت ساله که دارد طعم مبهم زندگی را میچشد
و زندگی کردیم
آخ وجدان عزیزم
همین دیروز ها بود که زود گذشت و حالا و امروز ها مانده
و هنوز ها
آه از هنوز ها
کز کردیم مثل کبوتر ها
چشم هایمان جفت خواهش است
زندگی میکنیم ..
عشق تنها موتورمان را روشن کرد و رهایمان کرد 
کبوتر های خانگی عشق بوده ایم و باد مارا برده به آشیانه های دور
ما باید دوباره دل ببندیم به آشیانه های جدید آشیانه ی فاخته
اما من فرار خواهم کرد
پرواز خواهم کرد از فراز آشیانه ی فاخته
خواهم دید که این سودای عشق چه بود
خواهم دید این محشر پشت این دیوار سنگی را که زندانیمان کردند پشتش
خانگیمان کردند
تا ابد گم خواهم شد زیر باران در بهاران ..!؟

  • Cma ....