هبوط

احساسات لزوما معنای دقیقی در لحظه ندارند ... هرچه عمیق ولی قسمتی از انها گنگند
من هم گنگ هستم مفهومم مثل گنگیه زندگیست
بشنویم
Tlgrm.me/earsneed

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

همین ..

يكشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۶، ۰۲:۴۰ ب.ظ

تعریف میکرد :نشسته بودم تو میدون شاه .

پشت سرم یه دختر و پسر نشسته بودن..البته گوش نمیدادما ولی گوشِ دیگه میشنوه.. خلاصه پسره اومدا نشست جلو دختره گف: (ببین تو خیلی خوبی همه کارای ک گفتمم واسم کردی ولی ببین من دیگه نمیتونم.)


بعدم پا شد خیلی ریلکس یه تاکسی گرفت و رفت هیچی دیگه دختره ام نیشسه بود زار زار مثل ابر باهار گریه میکرد تا چند ساعت ..خلاصه خرجش یه تاکسی شد


البته خرج دختره ام یه تاکسی شدا ولی یکم آب بدنش تحلیل رفت.


داستان خنده داری بود .. چه بامزه ی تلخی "خرجش یه تاکسی شد!"


سر صبح  نشسته بودم صبحانه بخورم که چشمم افتاد به تقویم لوله شده روی اوپن. تقویم97 .. یادم به امتحانام افتاد رفتم ببینم چندمه فهمیدم یه ماه بیشتر نمونده .. اسفند


از این کارای همه پسند کردمو یه گشت زدم تو سالی که گذشت همه بدبختیا و خوشحالیارو مرور کردم بعدم هیچی دیگه تقویم جدیده رو یه نگاهیش انداختم و دیدم جلل الخالق


خرجش یه تقویم بود

  • Cma ....

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی