Alone / with you
همیشه یک نقطه ی صفری بوده. شروع نه.. همیشه در اوج سهمی و انتهای خطی، یک نقطه صفری بوده.
مثل بحران چهل سالگی میمونه...مثل جنون گذرا میمونه..مثل شب میمونه..شب جنونه..شب گذراس..شب که میشه دلم میخواد دعوا کنم با زمین و زمان.. ولی بیخیال!فقط وقتی که هوا خوبه..بی دلیل خوشحالی..موسیقی طنین اندازه تو تک تک لحظه ها..میخندی و میگی خسته نباشید به بقیه..
یک هفته است تو این شرایط گیر کرده ام
آنقدر بی دلیل خوشحالم که نمیخواهم حتی به دنبال دلیل بگردم..
همیشه یک نقطه صفری بوده..جایی که نمیدونی قراره حس بعدیت چی باشه .اینا .. اینا همش به شانست بستگی داره
چقدر حالم خوبه چقدر حالمو بد میکنی
چقدر راحته چقدر همه چیو سخت میکنی
باید بِکَنمت..باید درت بیارم از تویه جسم پینه ایه وسط مغزم..
حالمو بد میکنی سرمو گیج میاری باید درت بیارم بِکنمت و بندازمت دور مثل اینکه هیچوقت نبودی..
میدونی!من اینجوریم.. میکَنم و فراموش میکنم
میسوزونم و دفن میکنم و چشمامو میبندم.. لعنم کردی سرزنشم کردی گفتی جنس دلت از دل نیست
ببین جنس دلم از دل نیست جنسش از خشته
خشته اجری پخته ی سفته رنگ و رو رفته که زیر هرچیزی میزارن و روش سیمان میکشن.. چیز قشنگی نیست واسه نگاه کردن
ولی بزار وقتی میگم حالم خوبه حالم خوب بمونه بزار تو اون یه هفته نقطه صفر غرق بشم بیرون نیام
نمیخوام از شنبه شروع کنم
بهت گفته بودم؟ گفته بودم که چقد حالمو بد میکنی!؟
ولی انگار نه..تو کنده نمیشی..تو تویه جریان خونمی...حالمو بد میکنی!
- ۹۶/۰۵/۲۶